سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
شهرماخانه ما
شهروند ایرانی ساکن تهران با تخصص وتحصیلات وتجارب کاری در امور مدیریت شهری، با اعتقاد بر حل معضلات شهرمان در سایه سعی وتلاش و همیاری جمعی
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 319053
کل یادداشتها ها : 128
خبر مایه

موسیقی


< 1 2

                                                         بسم الله الرحمن الرحیم

امروز روز ششم ماه محرم است.

به میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)
قاسم به میدان مى‏رود.چون کوچک است، اسلحه‏اى که با تن او مناسب باشد، نیست. ولى در عین حال شیر بچه است، شجاعت‏به خرج مى‏دهد،تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد مى‏آید از روى اسب به روى زمین مى‏افتد.
قاسم به میدان مى‏رود.چون کوچک است، اسلحه‏اى که با تن او مناسب باشد نیست. ولى در عین حال شیر بچه است، شجاعت‏به خرج مى‏دهد،تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد مى‏آید از روى اسب به روى زمین مى‏افتد.حسین با نگرانى بر در خیمه ایستاده،اسبش آماده است،لجام اسب را در دست دارد،مثل اینکه انتظار مى‏کشد. ناگهان فریاد«یا عماه‏»در فضا پیچید،عموجان من هم رفتم،مرا دریاب!مورخین نوشته‏اند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد.کسى نفهمید با چه سرعتى بر روى اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد.عده زیادى از لشکریان دشمن(حدود دویست نفر)بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد،دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آنها سرش را از بدن جدا کند.یکمرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مى‏آید.مثل گله روباهى که شیر را مى‏بیند فرار کردند و همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود در زیر دست و پاى اسبهاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد.آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد.دوست و دشمن از اطراف نگران هستند.«فاذن جلس الغبرة‏»تا غبارها نشست دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.فریاد مردانه حسین را شنیدند که گفت:
«عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏»

فرزند برادر!چقدر بر عموى تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم،نتوانم به بالین تو بیایم و یا وقتى که به بالین تو مى‏آیم کارى از دستم بر نیاید.چقدر بر عموى تو این حال ناگوار است (1) راوى گفت:در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است،از شدت درد پاشنه پا را محکم به زمین مى‏کوبد.در همین حال‏«فشهق شهقة فمات‏»فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.یک وقت دیدند ابا عبد الله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت.دیدند قاسم را مى‏کشد و به خیمه‏گاه مى‏آورد.خیلى عظیم و عجیب است:وقتى که قاسم مى‏خواهد به میدان برود،از ابا عبد الله خواهش مى‏کند.ابا عبد الله دلش نمى‏خواهد اجازه بدهد.وقتى که اجازه مى‏دهد،دست‏به گردن یکدیگر مى‏اندازند،گریه مى‏کنند تا هر دو بیحال مى‏شوند. اینجا منظره بر عکس شد،یعنى اندکى پیش،حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست‏به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مى‏بینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دستهایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

مجموعه آثار شهید مطهرى ج 17 ص 279
نقل از سایت فردا نیوز                                                                                   یا علی و یا حسین
  

السلام علیک یا ابی عبدالله الحسین (ع)بسم الله الرحمن الرحیم

       دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش                یعنی که خدای توعزادارحسین است

 

سلام بر همه سیاه پوشان عزای حسینی

فرا رسیدن ایام محرم ماه شهادت حسین و یارانش و ماه پیروزی خون بر شمشیر و حق بر باطل را بر

همه عاشقان و سالکان تسلیت عرض نموده و ضمن ارزوی قبولی طاعات و عباداتتان از در گاه ایزد

منان التماس دعا در حق همه مسلمین و اینجانب دارم.

 

                                                                                 یا حسین و عزت مستدام باد


  

                              بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

ایام چه زود میرسند و میروند؟

مراسم حج اینک رو به اتمام است و حاجیان سلانه سلانه و با افتخار از ملاقات الهی از سرزمین وحی مه سوی موطن بازمیگردند.

کاروان حسین بن علی(ع) خوشحال از انجام مناسک ابراهیمی کوله بار سفر بسته تا دعوت کوفیان را اجابت نمایند.

حسین انگار میداند چه خبر است اما......خلف وعده از سوی فرزند علی و پیامبر (ص) هرگز!!

اما چه نا جوانمردند این قوم کوفه؟!

کم کم نوبت مسلم است تا مقدمات سفر به کوفه را برنامه ریزی کند ولی انگار مولا دلش گواه دیگری میدهد.

این کاروان فامیلی و از تبار علی و فاطمه است که از نوزاد تا پیرمرد همراه سید و سالارش میرود.

روزها ی اینروز بتدریج در راهند باید منتظر بود محرم که از راه رسید.....................................

 

                                                                           تا بعد یا علی و عزت زیاد 


  

                   بسم الله الرحمن الرحیم

با تقدیم سلام و تهیت

واما بعد......

اینروزها بدجوری قیمت جان بی ارزش شده و از ان بدتر بهای ابروی مومن که به خون او تشبیه شده بسی بی ارزشتر گردیده است.

خدایا .وقتی امیر مومنان حضرت علی (ع) سر درون چاه برده و از جو انزمان میگرید دیگر تکلیف ما روشن است.

برای چند روز دنیا چنان به نا حق زمینت میزنند و ابروی چندین ساله ات را حذف که رسوایت میکنند که خودت هم به شک و تردید می افتی واقعا اینطور بوده یا خواب می بینی؟

خدا کند کسی از مسولین شهری این مطلب را بخواند و همینطور اتفاقی جویای احوال فعلی یکی از همین افراد بی گناه که در سال 83 مدیر بوده و با بداخلاقیها نابودش کردند . بشود تا واقعیت را ببینند که چقدر از این ادمهای لایق که حتی از نسل جنگ و اشنا با رزم شهید باکری و کاظمی هم بوده در حال دق کردن و خاک سیاه نشستن میباشند.

فقط از خدا میخواهم معجزه وار این دعا را اجابت و لااقل ابروی چند نفر به انها بازگردانده شود و جای دوری هم نمی رود و خود ایشان با مسایل اخیر که برایشان ایجاد شده طعم تلخ افترا و تهمت نا بجا را چشیده اند.

اتفاقا یکی دو تا از همین عزیزان خانه نشین در زمان کارشان با اتکا بر علوم برنامه ریزی شهری به توفیقات زیادی هم رسیدند که خب دست بد خواهان اجازه استمرار به ان نداد و باور کنید ضرر زیادی هم به کار و مردم وارد شد.

خدایا از ته دل التماس میکنم خودت ابرو مندان اینگونه را هر چه زودتر احیا فرما........امین


  

 

                                           بسم رب العلی

سالروز ضربت خوردن و شهادت مظلومانه مظلوم ترین بنده صالح خدا . شهید محراب حضرت مولا علی ابن ابی طالب (ع)

بر امت رهروی راهش و بر مخلصینش تسلیت باد.

بی شک ننگ این جنایت تا ابد بر دامان خوارج و ابن ملجمان تاریخ خواهد ماند.

 

                                                                                        یا علی مدد


  

                                         بسم الله سبحان القادر

قطار سریع السیر عمر (زمان) بسرعت در حال حرکت است و همه ما مسافرین آنیم.

تعدادی نه چندان کم از ما، باور نداریم که سرعت قطار عمر و حوادث قریب الوقوع قبل از مقصد ، امکان هر گونه

برنامه ریزی  برای استگاه پایانی را گرفته و تازه وقتی باورمان میشود که فرصتی نداریم ، بتندی و با شتاب در

جهت عکس حرکت قطار و دوان دوان ،  میخواهیم جبران مافات کنیم ، حلالیت بطلبیم ، بگوئیم فلانی ترا بخدا

تهمتها، غیبتها ، چشم چرانیها، بخل و حسد ها و ..............ی مرا ببخش و حلال کن تا مبادا آنطرف مچم را

بگیرند ، آخر میدانی من آنقدر در فکر پیشرفت خودم از طریق زدن برای تو و دیگران بودم و تلاش کردم که یادم

رفت قطار دارد به آخر خط میرسد...........حالا هم که طوری نشده ، آبرو و اعتبار و تمام فرصتهایی را که داشتی

رو از دست دادی و اتفاق خاصی هم نیافتاده پس بیا از حق خودت و زن و بچه ات بگذر و این دم آخری حلالمون

کن ، بابا دو روزه دنیا که ارزش نداره بخاطرش منو تو اون دنیا دچار عذاب کنی و ..........الا آخر.......

عزیزان و دوستان

شما چطور فکر میکنید؟ آیا همه اش همین است؟

واقعا عمری در حق کسانی جفا کردن و حق حیات و آسایش و .....عده ای را سلب کردن و خیلی راحت از

کنار موضوع رد شدن درسته؟

خدایا ی من ، التماست میکنم که مبادا منو چنان بحال خودم رها کنی که دیگه نشه کاری کرد؟

خدا جونم،  تمنا میکنم  چنان آ دمم کنی که از اون دسته نباشم که آخر خط یاد کارهای زشتم بیافتم و تازه

خلاف جهت بدوم که حلالیت بگیرم؟

و خدایا ، خودت میدونی چه کسانی رو به شفاعت گرفتم که دلت نیاد ...................!!!!!

موضوع دیگر اینکه ، هر کس خودش را شناخت ، خدایش را هم خواهد شناخت انشاءالله .

عالم محضر خداست، در محضر او ، گناه نکنیم ، چه گناه کوچک و چه بزرگ باشد.

برای شناخت خدا ، یک راهش مطالعه آیات و آثار خداوند، یعنی جهان خلقت و آفزینش هست که در آن هم

بهترین یا یکی از راههای بهتر ، مطالعه جغرافیا در تمام ابعاد و جوانبش هست مثل پیدایش اولیه کائنات ،

نظریات انفجار بزرگ، و هزاران هزار مطلب که همگی پیش رویمان وجود دارند و سپس آن مطالعات را در کتاب

آسمانی قران یافته و بیشتر به عظمت خداوند منان و خالق یکتا و یگانه پی میریم.

ما را از دعای خیرتان محروم نفرمائید.                                     

                                                                            تا بعد یا علی و خدا حافظ


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




ابزار وبلاگ