مدیر وبلاگ
 
شهرماخانه ما
شهروند ایرانی ساکن تهران با تخصص وتحصیلات وتجارب کاری در امور مدیریت شهری، با اعتقاد بر حل معضلات شهرمان در سایه سعی وتلاش و همیاری جمعی
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 142
کل بازدید : 319499
کل یادداشتها ها : 128
خبر مایه

موسیقی


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

                               بسم الله الرحمن الرحیم

 

                           السلام علیک یا ثارالله وبن الثاره

                         السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

                       السلام علیک یابن علی ابن ابی طالب

                           السلام علیک یابن فاطمه الزهرا

                          السلام علیک یا ابوالفضل العباس

                     السلام علیک ایها الشهداء المظلوم کربلا

در سایت شیعه نیوز نوحه بسیار جالب و زیبای اتا مظلوم حسین که مورد استقبال زیادی هم واقع شده در قسمت موسیقی بلاگ کپی و تقذیم عاشقان حسین مینمایم.

ضمنا برای دانلود هم به همان سایت رفته و در قسمت نوحه مذکور اقدام نمایید.                              

                                                                                               التماس دعا و یاحسین

 


  

                                                           بسم رب الحسین

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

امروز روز هفتم ماه محرم است:

شهادت حضرت علی اصغر (ع)
حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد پس او را دفن نمود.
پس حضرت بر در خیمه آمد و به جناب زینب سلام الله علیه فرمود کودک صغیرم را به من سپارید تا او را
 وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد که حرمله بن کامل اسدی
 لعین تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد. و باین مصیبت اشاره کرده شاعر در این شعر:

فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً

وَ مُنْعَطِفِ اَهْوی لِتَقْبیلِ طِفْلِهِ

پس آن کودک را به خواهر داد، زینب سلام الله علیه او را گرفت و حضرت امام حسین علیه السلام کفهای خود را زیر خون گرفت همینکه
پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود زیرا که خدا نگران است.

سبط ابن جوزی در تذکره از هشام بن محمد کلبی نقل کرده که چون حضرت امام حسین علیه السلام دید که لشکر در کشتن او اصرار
دارند قرآن مجید را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد:

بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ کِتابُ الله وَجَدّدی مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّی الله عَلَیْه و الِهِ.

ای قوم برای چه خون مرا حلال می‌دانید آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدم در حق من و برادرم حسن
علیه السلام.

هذانِ سَیّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در این هنگام که با آن قوم احتجاج می‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلی از اولاد خود که از شدت تشنگی می‌گریست حضرت آن کودک را
بر دست گرفت و فرمود:

یا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.

ای لشکر اگر بر من رحم نمی‌کنید پس بر این طفل رحم کنید، پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام
حسین علیه السلام شروع کرد به گریستن و گفت ای خدا حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را که یاری کنند بر ما پس کشتند
ما را، پس ندائی از هوا آمد که بگذار او را یا حسین که از برای او مرضع یعنی دایه‌ایست در بهشت.

در کتاب احتجاج مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد
پس او را دفن نمود.

طبری از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام روایت کرده که تیری آمد رسید بر گلوی پسری از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت
مسح می‌کرد خون را بر او و می‌گفت: اَلَلّهَمَّ احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْم دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

  

                                                        بسم رب الحسین

سلام دوستان

امروز در سایت خبری فردا مطلبی خواندم که واقعا تخریب شدم و در خودم فرو ریختم!

حتی سنگدل ترین انسانها هم نخواهند توانست با خواندن ان خود را بی تفاوت نشان دهند البته مگر انکه...؟!

بی مقدمه اما بخوانید اما با دل و نه با دیده ........بخوان و ببین ما چه فکر میکنیم و عده ای کجایند؟

کلیه فروشی؛ قیمت هرچه شما بگوئید
 
خسته، مثل صدفی که از درون مکیده می‌شود، زرد و زار، آنقدر که صورت استخوانی‌اش را پنهان می‌کند میان دست‌ها.

چشمهایش خسته، نگاهش گیج، آنقدر که او را به هیچ دنیایی وصل نمی‌کند، اتاق خالی نیست پشت پیرترین پارک شهر، ساختمانی است که چون او در اتاق‌ها و
راهروهای آن بسیارند، چشم‌هایش خسته، نگاهش گیج، صدای پزشکانی که در سرش دور می‌زند کلیه؟ چرا؟

چشم‌ها، چشمهایش، نگاه‌ها، نگاه‌هایش نگاه‌های مردی است که مثل کودکی ناتوان شده است. از اعماق چشم‌هایش می‌توان صدای کودکی شیرخواره را شنید که
برای «از دست دادن» پافشاری می‌کند. از دست دادن تکه‌ای از وجودش کودک است، هنوز: کودک بیست و چهار ساله، خودش می‌گوید که قد 70 سال رنج کشیدم و
چشم‌هایش می‌گوید: به اندازه آرزوهایش اشک ریخته است.

می‌گوید گهواره برای بزرگ شدنم جای گرمی نبود و تو فکر می‌کنی شاید دنیا آنقدر بزرگ نبود که او را با همه آرزوهایش که او را با همه نداشته‌هایش حقیر نکند.

چشم‌هایش خسته، نگاه‌هایش گیج، گیج از بازی روزگاری که او را حقیر کرده است، روزگاری که آرزوهایش را به تاراج برده آنقدر که در روزهای جوانی آمده که تکه‌ای از
وجودش را به حراج بگذارد.پشت پیرترین پارک شهر اتاقی هست که در آن روانپزشکان به بهانه معاینات پزشکی قانونی، سوال پیچش می‌کنند تا شاید بر فقر بی‌منطق و
نداری‌اش صحه گذارند و او در برابر همه پرسش‌ها، تنها سلاحش یک جمله کلیدی است: باید بفروشمش، باید بفروشمش. می‌گوید راهی برایش باقی نمانده، کلیه‌اش
آخرین دارایی اوست.

او تردید نمی‌کند در حالی که به آرامی شکستن نفس‌هایش در گلو سرش را به سمت صدا بر می‌گرداند ادامه می‌دهد چند بار وام گرفته‌ام، تمام حقوقم را بابت
بازپرداختشان می‌دهم صاحبخانه‌ام جوابم کرده، دیگر حتی اقوام نزدیکم هم قرضی نمی‌دهند. روانپزشک می‌پرسد کارت چیست؟ با کسی راجع به این موضوع صحبت
کرده‌ای خانواده‌ات می‌دانند که چه تصمیم خطرناکی گرفته‌ای آنها موافق‌اند که عزیزشان به خاطر نیازمالی شریان حیاتش را بفروشد؟

حسابدار شرکت خدمات منزل که حساب زندگی از دستش خارج شده تردید نمی‌کند مثل امپراتور ضعیفی که به شکستن آگاه است اما می‌جنگد. خواهرانم می‌دانند
مریم و سحر را می‌گوید آنها که به دلیل عقب افتادن شهریه دانشگاهشان دو ترم است که مرخصی گرفته‌اند.

نامش محمد است، بیست و چهار ساله با خواهرانی که چون او چوب نداشته‌هایشان را می‌خورند و او می‌گوید دیگر نمی‌تواند ببیند خواهرانش به خاطر نداشتن پول هر
شب جزوه‌هایشان را ورق بزنند و حسرت راه‌های نرفته و فرصت‌های سوخته را بخورند. آنها دو نفرند؛ خواهرانش را می‌گویم، روز را با پرستاری سالمندان شب می‌کنند
و حقوق این رفت و آمدهای هر روزه می‌رود بالای بدهی که انگار هیچ گاه تمام نمی‌شود.

قرض‌ها، بدهی‌ها و نداشته‌ها چشم‌هایش را تار و نگاهش را خیس می‌کنند. نگاه‌های خیس، نگاه‌های خسته و این صدای اوست که در پاسخ به پزشکان می‌گوید:
روزی که مادر بیمار بود روزی که هزینه‌های درمان سنگین بود و این هزینه‌ها دست‌آخر بدهی به بار آورد چه کسی امین‌تر از دایی؟ از همان روزها تا امروز محمد 11
میلیون قرض کرده است.

خودش می‌گوید هر ماه 100 هزار تومان از قرضم را به دایی پرداخت می‌کنم. پس از فوت مادرم دایی هم غریبه شد. 200 هزار تومان روی میزان پرداختی اضافه کرد و
جز پول چیزی را به یاد نیاورد. دایی فراموش کرد که با چه بدبختی شکممان را سیر می‌کنیم. نمی‌دانم چرا آدم‌ها موقع بدبختی‌ها غریبه می‌شوند. دایی‌ام برای گرفتن
قرضش آنقدر فشار می‌آورد که دلم می‌خواهد تمام اعضای بدنم را بفروشم. سیدمهدی صابری سرپرست معاینات سازمان پزشکی قانونی که 10 سال است گریه‌های
خاموش عجز و درد محمدها را می‌بیند و با دردشان آشناست با حرکت سر به روانپزشکان اشاره می‌کند که چیزی نپرسند از او که چیزی برایش باقی نمانده جز اعضای
وجودش. کسی که پاره‌ای از تنش را به مزایده می‌گذارد برای نجات پاره‌ای دیگر. به یاد ضرب‌المثلی می‌افتم که سرخ‌پوستان آمریکا هنگام نابودی قبایلشان توسط
مهاجران سفید‌پوست بسیار تکرار می‌کردند «الهه زندگی من به ضعیفان رحم نمی‌کند». زندگی محمد را حقیر کرده است او مثل غریقی است در مرداب که برای رهایی
به ساقه نازک علف‌ها چنگ می‌زند. او که تا چند لحظه پیش با قاطعیت از تصمیمش سخن می‌گفت حالا با تکرار پرسش‌ها و پاسخ دردهایش مثل سربازی شکست
خورده به زانو درآمده است شاید هرگز تصور نکرده بود فقر عقلش را زیر سوال ببرد.

شاید آنها نمی‌دانند وقتی زندگی چهره تلخ و گستاخش را نشان می‌دهد. رنج بردن چیزی جز سلامت عقل نمی‌تواند باشد، محمد و درد یکی شده‌اند حدس می‌زنم هیچ
رویایی دردش را تسکین نمی‌دهد شاید چون او هیچ رویایی ندارد مثل کودکی‌هایش که در سایه گذشته است. سرپرست معاینات پزشکی قانونی آخرین کسی است
که آخرین پرسش‌ها را از او می‌پرسد تا نظر نهایی‌اش را در مورد اقدام نه چندان عجیب محمد اعلام کند. او که به گفته خودش هر ماه 4 تا 6 نفر مثل محمد را می‌بیند و
سوال می‌کند.

آرام روی میز خم می‌شود و چشم در چشم‌های محمد می‌پرسد کلیه‌ات چقدر می‌ارزد، قیمتش را پرسیده‌ای؟ او می‌گوید دو میلیون تومان، شاید هم بیشتر. سرپرست
ادامه می‌دهد دو میلیون تومان مشکلت را حل می‌کند؟ محمد کمی مکث می‌کند و جواب می‌دهد، نه. صابری خودنویسش را روی برگه آرم سازمان پزشکی قانونی
می‌لغزاند و دوباره شروع می‌کند به سوال کردن: نظر پزشک را در این مورد پرسیده‌ای؟ او روی میز جابه‌جا می‌شود و می‌گوید: صحبت کرده‌ام مهم نیست با یک کلیه زنده
بمانم یا نمانم. با شنیدن این جمله نگاهش می‌کنم و حس می‌کنم دردهایش سنگین‌تر از جسم نحیفش هستند جسمی که برای «از دست دادن» پافشاری می‌کند. با
امضای مجوز فروش کلیه محمد چیزی در قلبم فرو می‌ریزد و ناخودآگاه به فردایی فکر می‌کنم که شاید او قلبش را هم به مزایده می‌گذارد.

پشت پیرترین پارک شهر، صندلی معاینات پزشکی قانونی لحظه‌ای خالی نمی‌ماند. مثل صندلی‌های راهرو که هر لحظه کسی می‌نشیند. محمد 24 ساله می‌رود و
فردی دیگری می‌آید پسری جوان که از او قدش بلندتر است و بنیه‌اش قوی‌تر، می‌گوید: حقوق خوانده و برای قضاوت می‌خواهد مجوز سلامت عقل بگیرد. با هر سوال و
جواب روانپزشکان با قاطعیت سخن می‌گوید و در تمام پرسش‌ها اصول حقوق را بر احساساتش غالب می‌بینی. در جواب‌های قدرتمند او مواد و تبصره‌ها حرف اول را
می‌زنند. هنور اول راه است و گناهان را با منطق اندازه می‌گیرد.

سرپرست معاینات پزشکی قانونی از روح قانونمند او به شگفت می‌آید و از او می‌خواهد که گاهی به احساساتش هم توجه کند.

قاضی جوان جواب هر سؤالی را با ماده و تبصره‌ای پاسخ می‌دهد طوری که فکر می‌کنی دیگر هیچ اشتباهی در قضاوت‌ها روی نخواهد داد. شاید او هنوز نمی‌داند در
بخش?هایی از جامعه‌اش چه می‌گذرد. فقط قوانین را حفظ کرده. این را چشم‌هایش می‌گوید؛ چشم‌هایی که قاطع‌اند و دردها را هنوز ندیده‌اند. او در زمان کمتری نسبت
به محمد مجوز کارآموزی قضاوت را می‌گیرد تنها با چند تا سوال و جواب شاید روانپزشکان نمی‌خواهند برقاضی جوان سخت بگیرند.کسی که می خواهد بر این بی?
عدالتی ها قضاوت کند.

خداوندا بحق حضرت حسین ابن علی و شهدای کربلا خودت این مردم را یاری فرما.

                                                                                                               یا علی و یا حسین


  

                                                         بسم الله الرحمن الرحیم

امروز روز ششم ماه محرم است.

به میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)
قاسم به میدان مى‏رود.چون کوچک است، اسلحه‏اى که با تن او مناسب باشد، نیست. ولى در عین حال شیر بچه است، شجاعت‏به خرج مى‏دهد،تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد مى‏آید از روى اسب به روى زمین مى‏افتد.
قاسم به میدان مى‏رود.چون کوچک است، اسلحه‏اى که با تن او مناسب باشد نیست. ولى در عین حال شیر بچه است، شجاعت‏به خرج مى‏دهد،تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد مى‏آید از روى اسب به روى زمین مى‏افتد.حسین با نگرانى بر در خیمه ایستاده،اسبش آماده است،لجام اسب را در دست دارد،مثل اینکه انتظار مى‏کشد. ناگهان فریاد«یا عماه‏»در فضا پیچید،عموجان من هم رفتم،مرا دریاب!مورخین نوشته‏اند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد.کسى نفهمید با چه سرعتى بر روى اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد.عده زیادى از لشکریان دشمن(حدود دویست نفر)بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد،دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آنها سرش را از بدن جدا کند.یکمرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مى‏آید.مثل گله روباهى که شیر را مى‏بیند فرار کردند و همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود در زیر دست و پاى اسبهاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد.آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد.دوست و دشمن از اطراف نگران هستند.«فاذن جلس الغبرة‏»تا غبارها نشست دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.فریاد مردانه حسین را شنیدند که گفت:
«عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏»

فرزند برادر!چقدر بر عموى تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم،نتوانم به بالین تو بیایم و یا وقتى که به بالین تو مى‏آیم کارى از دستم بر نیاید.چقدر بر عموى تو این حال ناگوار است (1) راوى گفت:در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است،از شدت درد پاشنه پا را محکم به زمین مى‏کوبد.در همین حال‏«فشهق شهقة فمات‏»فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.یک وقت دیدند ابا عبد الله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت.دیدند قاسم را مى‏کشد و به خیمه‏گاه مى‏آورد.خیلى عظیم و عجیب است:وقتى که قاسم مى‏خواهد به میدان برود،از ابا عبد الله خواهش مى‏کند.ابا عبد الله دلش نمى‏خواهد اجازه بدهد.وقتى که اجازه مى‏دهد،دست‏به گردن یکدیگر مى‏اندازند،گریه مى‏کنند تا هر دو بیحال مى‏شوند. اینجا منظره بر عکس شد،یعنى اندکى پیش،حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست‏به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مى‏بینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دستهایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

مجموعه آثار شهید مطهرى ج 17 ص 279
نقل از سایت فردا نیوز                                                                                   یا علی و یا حسین
  

                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

خبر کوتاه و ناگوار بود:

استاد سید جعفر شهیدی درگذشت.

           

 استاد سیدجعفر شهیدی از دنیا رفت
این مورخ و پژوهشگر پیشکسوت حدود ساعت 11 امروز یکشنبه بیست و سوم دی‌ماه پس از تحمل مدتی بیماری در منزل خود به دیدار حق شتافت. شهیدی متولد سال 1297 در بروجرد، نوشتن بیش از 15 کتاب و تألیف حدود 120 مقاله را در کارنامه‌ی پربار خود دارد.

فقدان این چهره برجسته علمی و فرهنگی ایران اسلامی را به تمام ملت شریف و عالم دوست وشاگردان و خانواده عزادار تسلیت عرض

نموده و سلامتی دیگر علما و اساتید علمی و مفاخر مملکت را ارزومندم.

 

                                                                                                     یا علی و یا حسین


  

                                        بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

بحث برنامه ریزی در تمام موارد و خصوصا مسائل شهری ومدیریتی بتدریج فراگیر

شده است.

خبر سایت فردا در رابطه با سخنان اقای علیرضا دبیر عضو محترم شورای اسلامی

شهر تهران در همین باره شنیدنی است:

دبیر: حل بحران با برنامه ریزی سیستماتیک و مشارکت مردم
عضو شورای اسلامی شهر تهران در برنامه آئین همدلی ویژه بحران گاز کشور گفت: برف اخیر در تهران نشان داد برنامه ریزی سیستماتیک برای استفاده از منابع انسانی و ابزاری موجود و همچنین میزان مشارکت مردم می تواند در حل بحران ها مدیران کشور را یاری نماید.
عضو شورای اسلامی شهر تهران گفت: در یک بحران مهمترین جزء آن مشارکت مردم است.

به گزارش «فردا»، دکتر علیرضا دبیر عضو شورای اسلامی شهر تهران که در برنامه آئین همدلی ویژه بحران گاز کشور شرکت کرده بود با بیان اینکه نمی توان از اتفاقات طبیعی جلوگیری کرد افزود: با یک مدیریت خوب می توان بحران ناشی از اتفاقات طبیعی را کنترل کرد.

وی در ادامه با بیان اینکه در مواجهه با یک بحران سه عامل مدیریت بحران، منابع موجود و مشارکت مردم دارای اهمیت است، افزود: در یک بحران به هر سه این عوامل نیاز داریم اما مهمترین بخش آن مشارکت مردم است.

علیرضا دبیر با اشاره به عملکرد شهرداری تهران در بحران اخیر گفت: بحران برف اخیر در تهران نشان داد برنامه ریزی سیستماتیک برای استفاده از منابع انسانی و ابزاری موجود و همچنین میزان مشارکت مردم می تواند در حل بحران ها مدیران کشور را یاری نماید.

عضو شورای شهر تهران افزود: شاهد بودم که شهرداری تهران از مهرماه تا امروز در حال برنامه ریزی برای کنترل بحران برف بود. در بحران برف اخیر 22 منطقه شهرداری با کمک 12000 نیروی آماده در سطح شهر مشغول اجرای برنامه های از پیش تعیین شده بودند. همچنین شهردار تهران به مدت سه شب تا نزدیک صبح در مرکز کنترل ترافیک و سطح شهر شخصا بر اجرای امور نظارت داشتند و برنامه ها را در سطح کلان مدیریت می کرد.

وی در پایان از مردم خواست با صرفه جویی در مصرف گاز مدیران کشور را در حل این بحران یاری نمایند.

  

                                 بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام خدمت دوستان

امروز مطلبی را در سایت ورلد پرس میخواندم که نویسنده محترم ان راجع به وبلاگ نویسی با هدف جذب مخاطب از طریق عنوان بندیهای

جذاب و عامه پسند و با هدف بالا بردن امارهای بازدید و ...... توضیح داده بود.

همچنین اشاره ای هم به اینکه میتوان با پرداختن تخصصی و با محور مشخص و رعایت همه نکات دستوری و نوشتاری انقدر مفید و در عین حال پر مخاطب بود .داشته که بنظرم خیلی جالب و مهم میرسید.

قبلا هم مطلبی در همین مورد نوشته بودم که ایشان بسیار کاملتر بیان فرمودند.

در یکی دو روز گذشته دو مطلب پست کردم که با موضوع و اهداف وبلاگم چندان ارتباطی نداشت و از این بابت معذرت میخواهم.

اما یک نکته مهم را یاد اور میشوم که اگر بخواهم خیلی تخصصی و تک بعدی بنویسم مخاطب خسته خواهد شد و من هدفم این است که

با پرداخت عامیانه و کمی هم متفاوت به مقوله برنامه ریزی و مسایل شهری و.... یک نوع جذب و جلب عمومی ایجاد کرده و بنوعی خواننده

معمولی را با متخصصین و مقوله های تخصصی اشنا ساخته و محیط وبلاگی را به یک جایی مثل کارگاه درسی و در عین حال از هر چیزی که

در شهر و مملکت و اجتماع مطرح میشود مطلب گذاشته که خواننده احساس خوشایندی از مفید بودن لحظات وبگردی اش داشته و تصور این

که وقتش تلف شد ه را ننماید.

همین امر و رعایت کلیه جوانب مطمئنا باعث خواهد شد تا در موارد بعدی مخاطب واقعی به محض کانکت شدن وبعد از بازدید های متداولش

سری هم به یک جای مفید و ارزشی بزند که امیدوارم اینجا یکی از ان جاهای مورد نظر بشود.

ذکر یک نکته اما خیلی مهم است و ان اینکه نظرات بازدید کنندگان محترم حداقل در اینجا با جدیت لحاظ و تا حد امکان اعمال خواهد شد که

تقاضا دارم با بیانات خود بنده را مشتاق و خرسند فرمایند.

در ایام محرم حسینی ما را هم از دعایتان بی نصیب نگذارید.                              التماس دعا

                                                                                                    یا علی و یا حسین


  

                                                                        بسمه تعالی

دوستان سلام

پرسپولیسیهای عزیز بخوانند:

                                           

کاشانی: قطبی پول ما را بدهد و برود
عضو شورای شهر تهران گفت : هنوز استعفای قطبی را به صورت کتبی دریافت نکرده ام؛ اما اگر می خواهد برود، پولی را که از باشگاه دریافت کرده است برگرداند و برود.

مدیرعامل باشگاه پرسپولیس تهران گفت: چه اشکالی دارد سرمربی تیم استعفا دهد، ما هم می گوئیم 150 میلیون پول باشگاه را پس بده تا استعفایت را قبول کنیم.

حبیب کاشانی در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر اظهار داشت: افشین قطبی استعفای کتبی تحویل من نداده است؛ اما این موضوع مسئله عجیبی نیست.
مدیر عامل باشگاه پرسپولیس ادامه داد: رئیس جمهور و نخست وزیر مملکت بر اثر بمب گذاری کشته می شوند و هیچ اتفاقی نمی افتد، اکنون چگونه می توانیم استعفای مربی پرسپولیس را عجیب بدانیم.
عضو شورای شهر تهران گفت : هنوز استعفای قطبی را به صورت کتبی دریافت نکرده ام؛ اما اگر می خواهد برود، پولی را که از باشگاه دریافت کرده است برگرداند و برود.

مدیرعامل باشگاه در حالی مقابل خبر تایید نشده استفعای قطبی اینچنین غیر حرفه ای موضع گیری کرده است که در ماه های اخیر اخبار متعددی در خصوص تلاش برخی از اعضای تیم برای کنار زدن افشین قطبی و در دست گرفتن قدرت در کادر فنی منتشر شده است.

  
سانحه برای نخستین ایرباس A380
این نخستین ایرباس A380 است که در خطوط پروازی جهان به خدمت گرفته شده است.
شرکت هوایی سنگاپور ایرلاینز روز جمعه 11 ژانویه اعلام کرد، ایرباس پهن‌پیکر A380 این شرکت از پیست فرودگاه خارج شد و متحمل خساراتی شد.

به گزارش جام جم آنلاین، این نخستین ایرباس A380 است که در خطوط پروازی جهان به خدمت گرفته شده است.

شرکت هوایی سنگاپور ایرلاینز گفت، ایرباس A380 این شرکت با 446 سرنشین پنجشنبه شب قصد پرواز به سوی سیدنی را داشت که هنگام برخاستن از فرودگاه سنگاپور بر اثر سانحه از باند پرواز فرودگاه خارج شد.

استفان فورشا، سخنگوی شرکت سنگاپور ایرلاینز گفت، در این سانحه هیچ یکی از سرنشینان آسیبی ندیده اما هواپیما از ناحیه لاستیک‌ها دچار خسارات جزیی شده و بدنه آن سالم است.
او در مورد علت خروج این هواپیمای غول‌پیکر از پیست توضیحی نداده است.
 

  

السلام علیک یا ابی عبدالله الحسین (ع)بسم الله الرحمن الرحیم

       دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش                یعنی که خدای توعزادارحسین است

 

سلام بر همه سیاه پوشان عزای حسینی

فرا رسیدن ایام محرم ماه شهادت حسین و یارانش و ماه پیروزی خون بر شمشیر و حق بر باطل را بر

همه عاشقان و سالکان تسلیت عرض نموده و ضمن ارزوی قبولی طاعات و عباداتتان از در گاه ایزد

منان التماس دعا در حق همه مسلمین و اینجانب دارم.

 

                                                                                 یا حسین و عزت مستدام باد


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




ابزار وبلاگ