بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر دوستان
دو روز قبل مطلبی در باره نحوه انتخاب و گزینش وبلاگ و نوشته های منتخب نوشتم.
جدا فکر نمی کردم مورد استقبال قرار بگیردو موجب تبادل نظر در قسمت نظرات نوشته مذکور گردد.
اما جالب است که افراد مهمان هر یک نظرات مختلف دادند که برای تجزیه وتحلیل خیلی با ارزش بودو حتی نظراتی که کنایه داشته یا تمسخر کرده هم در جای خودشان خوب بودند.
برای تنویر افکار و ایضاح نکات تاریک و مبهم ذکر چند نکته ضروری است:
1=بخدا در آن نوشته اصلا بحث منتخب شدن من یا نشدن کس دیگر نبوده وکلا از لحاظ این که ملاکها و روشهای گزینش متون ووبلاگها در منتخب شدنشان چیست مد نظر میباشد.
2=در اینکه مدیریت محترم پارسی بلاگ زحمات زیادی کشیده و این کار سخت و پر هزینه و زحمت را برای پرورش فکر و ذهن جوانان مملکت متحمل شده شکی ندارم و اتفاقا این کار سوای شجاعت و شهامت .کاری فرهنگی و از سر دلسوختگی محسوب شده و قطعا جای تقدیر و تشکر دارد که به همه مدیران این بلاگ خدا قوت و خسته نباشید جانانه عرض مینمایم.
3=اما با این وجود چون کار فرهنگی ورسالت آقایان سنگین است ما هم از سر دلسوزی حرفهایی داریم و این انتقادات سازنده منکر تلاش و زحمت دوستان نیست.
4=اینجا جوانان دارای اکثریت هستند و برخورد با این قشر ظرافتهای خودش را دارد که یکی روحیه دادن بصورت گزینش نوشته هایشان است و قبول نماییم که اگر درست گزینش ننماییم بتدریج سرخوردگی و پوچی در نویسندگان ایجاد و دچار روزمرگی خواهند شد که این موجب رکود و سکون حرکت رو به تعالی جوان خواهد شد و با اهداف فرهنگی بلاگ منافات دارد.
5=نمونه ای از تفکرات را در صفحه نظرات مطلب مذکور میبینیم که از مدیران محترم بلاگ دعوت مینمایم جهت اشراف بیشتر به این صفحه مراجعه و تاملی فرمایند تا ببینند جوانان نظرشان در باره مدیران بلاگ چگونه است؟!
6=اما باید اعتراف کنم برخلاف نظراتی که اعتقاد دارند بلاگ چون متعلق به مدیرانش میباشد پس آنها حق گزینش اختیاری و هر کاری را دارند باید عرض کنم من اتفاقا مدیران بلاگ را منطقی و با سعه صدر دیدم و اصلا با دیدگاه مالک و صاحب اینجا حرکت نکرده و به تمام نظرات و انتقادات اهمیت میدهند و ما باید این قضاوت عجولانه را کنار بگزاریم.
7=در انتها با عنایت به خدمت بی مزد و منت مدیریت محتر م پارسی بلاگ و سایر همکارانشان عرض کنم کار فرهنگی وبزرگی چون این کار و طرف شدن با قشر وبنویس دارای حساسیت خاصی بوده و از این بابت از زحماتشان قدردانی نموده و تقاضا دارد تا با جدیت و البته رعایت منطق به کارشان ادامه و ما را در کنار و حامی خود بدانند اما از انتقادات سازنده در جهت بهبود کار و تعالی وبلاگها استقبال نموده و با ترتیب اثردادن به نظرات منطقی روحیه همگان را ارتقا دهند.
باز هم از لطف و نظرات همه دوستان نهایت تقدیر وسپاس را دارم.
پاینده وسرافراز باشید
بنام خدا
سلام
خیلی وقت است که فکر میکنم ملاکها و ظوابط و قواعد برای انتخاب یک مطلب و یا وبلاگ در پارسی بلاگ چیست؟
باور نمایید هیچ بحث حسادت یا چرا من نشدم و چرا اون شده نیست اما خود نفس منتخب شناختن هر چیزی باید
از حد اقل انصاف برخوردار و به خود انتخاب کننده باصطلاح مزه بدهد.
من در این چند روز اخیر حسابی مطالب منتخب را مطالعه کردم عمدتا یا نقل قول و یا کپی عین مطالب سایتها و یا
موضوعات نه چندان مهمی بودند که البته برغم خوب بودن نمیتوانستند منتخب باشند زیرا مطالبی عین آنها و تازه بروزتر
و یا با ارزش بیشتر وجود داشته که انتخاب نشدند .
جدا خیلی دوست دارم یکی از آقایان یا خانمهای انتخاب کننده من را قانع نمایند تا برای همه روشن شود که ملاک و
معیارهای منتخب بودن چیست تا کمکی به سایرین برای تلاش مضاعف و شرکت در یک رقابت سالم بشود.
فکر میکنم باید منتظر باشم و تا بعد خوش باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
امروز وقت پیدا کردم تا نگاهی به فیلم ضد ایرانی وتحفه هالیوودی 300 انداخته و تماشا کنم.
واقعا متاسف و متاثر شدم که ما و ملت ما با اینهمه سابقه و تمدن کهن و البته فرهنگ غنی توسط سینمای کشوری که شاید کل
سابقه و تاریخ تمدنش اندازه یک دوره کوتاه و مقطع کوچک ما نمیشود مورد هجمه ای اینچنین دروغین و با حب و بغض قرار بگیرد!
جالبه که همه دنیا میدانند بچه های این آب و خاک شجاعت و غیرت خود را در جنگ ایران و عراق چگونه ثابت کرده و بر خلاف فیلم
اتفاقا در گوشه ای از تاریخ جنگ صحنه های زیادی از نابرابری مبارزه میان رزمنده های ما و عراقیها وجود داشته که از روی آنها
میتوان صدها فیلم 300 که نه 3000 تهیه کنند.
اما یک نکته خیلی آزارم داده و اینکه ما و رسانه های ما بجای کار منطقی و با محتوا بیایند و کارهایی نظیر سریال 40 سرباز را تهیه
و نمایش بدهند و فکر کنند که خب رسالت ما تمام شد و با این سریال زدیم توی دهان هالیوودیها و جواب فیلم 300 را دادیم.
حالا واقعا باید فکر کنیم ببینیم آیا با این کار و استدلال حکما 300 =40 میشود یا خیر ؟
شما چی فکر میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر دوستان گرامی
به خبری در مورد وضعیت نامزدهای مجلس هشتم توجه فرمایید:
|
|||||||||||
بسم الله الرحمن الرحیم
این خبر تلخ و ناگوار در باره نوجوانان و کودکان را بخوانید:
به گزارش اغلب خبرگزاریهای کشور.ماده جدید و بسیار خطرناک مخدری در پوشش آدامس و شکلات و........وارد کشور شده
و نسل فردای مملکت را شدیدا مورد تهدید جدی قرار داده است.
ماده جدید مخدری وارد کشور شده، نام این ماده «پان پراگ»است و در بستهبندی زیبا و با عکسهای هنرپیشههای هندی و پاکستان به صورت آ
دامس، پاستیل و پودرهایی با طعم نعنا و خوشبو کننده دهان وارد کشور میشود.
هنوز داستان مصیبت وبدبختیهای ماده مخدر «اکستازی» به آخر نرسیده است که سروکله یک مخدر توهمزای دیگر در بازار ایران پیدا شد.
به گزارش شیعه نیوز، به نقل از ایرنا، این ماده مخدر که آشکارا کودکان را هدف قرار داده است، اکنون در مناطق شرقی کشور یافت میشود و
تهیه آن در مناطق دیگر کشور چندان سخت و پیچیده نیست.
نام این ماده «پان پراگ» است و در بستهبندی زیبا و با عکسهای هنرپیشههای هندی و پاکستان به صورت آدامس، پاستیل و پودرهایی با طعم
نعنا و خوشبو کننده دهان وارد کشور میشود.
در میان مسوولین مبارزه با مواد مخدر در خصوص احتمال « مخدر» بودن یا نبودن این ماده اختلاف نظر وجود دارد، به گونهای که یک مقام نظامی
در پلیس مبارزه با مواد مخدر «پان پراگ»ها را «مخدر» نمیداند، اما جانشین دبیر کل ستاد مبارزه با مواد این ماده را نوعی «ماده مخدر
صناعی» میداند.
سرتیپ دوم پاسدار «نظام نبیکوهکن» که در پلیس مبارزه باموادمخدر فعالیت میکند، گفت: ممکن است «پان پراگ"ها محرک باشد، اما در زمره موادمخدر قرار ندارند.
وی با تاکید به اینکه در قوانینکشور برای حملکنندگان و استفادهکنندگان «پان پراگ» مجازاتی تعریف نشدهاست، گفت: این مواد به صورت
غیرمجاز وارد کشور میشود و به هیچ وجه مورد تایید و کنترل پلیس مبارزه با مواد مخدر نیست.
«کوهکن» افزود: البته میتوان با ورود این ماده به استناد قانون قاچاق ممانعت کرد و واردکنندگان «پان پراگ»ها را تحت پیگرد قرار داد.
این در حالی است که جانشین دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر اخیرا در سخنانی نسبت به شیوع مصرف «پان پراگ»ها در میان جوانان و نوجوانان کشور هشدار داده بود.
«محمدرضا جهانی»، «پان پراگ»ها را نوعی ماده مخدر صناعی دانست و گفت که عوامل سودجو این ماده مخدر را با عنوان خوشبوکنندهدهان به جوانان و نوجوانان میفروشند.
آنچه مسلم است باید از عوامل تشتت تصمیمگیری در روند مبارزه با مواد مخدر پرهیز شود و مرجع تصمیمگیری در خصوص مخدر بودن یا نبودن مواد نوظهور در عرصه مخدرها نیز واحد باشد تا تصمیمگیریها بهنگام و تاثیرات تصمیمات نیز در جامعه به سرعت آشکار شود.
بررسیهای بهعمل آمده از????نوع «پان پراگ»های موجود درسطح استان سیستان و بلوچستان نشان میدهد که شش نوع از این مواد حامل مواد افیونی هستند.
مبادی ورود این مواد به ایران، کشورهای افغانستان و پاکستان بوده و قیمت آن نیز در استانهای شرقی کشور از ? ????ریال تا سه هزار ریال در نوسان است.
اما، «پان پراگ» چیست و چه تاثیری در فدری که آن را مصرف میکند، دارد؟ «پان پراگ»ها با نامهای، پان?، چالیا?، گوتکا و نیسوار در پاکستان، اندونزی، مالزی، فیلیپین، چین، تایوان، کامبوج، ویتنام، لائوس و هند تولید میشود.
محتویات «پان پراگ»ها ترکیبی از تنباکو، آهک، خاکستر، ادویههای معطر، ساخارین و اسانسها و افزودنیهای غیرمجاز دیگر است. این مواد که با طعمهایی چون «نعناع» عرضه میشود، دارای ترکیباتی چون «آرسنیک»، «کربنات»، «منیزیم» و «سرب» است.
مادهمخدر «پان پراگ» از دانههایی به نام «بتل»BETEL به دست میآید که دربرگ درخت «آرکا کیتچیو» (? (ARECA CATECHU?وجود دارد. مصرف مستقیم این محصول باعث قرمزی رنگ دهان میشود. این درخت در اندونزی، مالزی، فیلیپین، چین، تایوان، کامبوج، ویتنام، لائوس، هند و پاکستان میروید.
دلیلی که مصرفکنندگان «پان پراگ»ها را به سمت آن میکشد، احساس گرمی، سرخوشی موقت، سبکی سر، گیجی و شادی کاذب است.
طبق آمارهای موجود، کشور هندوستان به دلیل مصرف زیاد مردم آن از این ماده، مقام دوم سرطان دهان را در دنیا دارد.
به دلیل اینکه برگ درخت «آرکا کیتچیو» گرانبها است، سودجویان و توزیع کنندگان «پان پراگ» ازخاکستر و موادتقلبی به جای برگ درخت استفاده میکنند.
باجوشاندن موادی که در تولید «پان پراگ»ها به کار برده میشود و پیچاندن عصاره آن در برگ درختی به نام «وین»(? ،(VIN?گوتکا ساخته میشود.
نیکوتین موجود در این مواد سبب زردی رنگ دندانها و ایجاد آسیب جدی به سلولهای مغزی میشود. با مصرف این مواد، بزاق دهان افزایش یافته و خروج مکرر آب دهان مصرف - کننده، سبب ایجاد بیماریهای عفونی مانند سل و هپاتیت میشود.
از دست دادن تعادل رفتاری و حرکتی، شادی کاذب و تشنگی از دیگر عوارض مصرف مواد «پان پراگ» است. ایجاد دلبستگی و اعتیاد مهمترین عارضه مصرف این مواد مخدر صناعی است
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان گرامی
با دیدن متن خبری در سایت تابناک و فردا نیوز . بنظر میرسد اراده مسئولین بر حل مسائل و معضلات دامن گیر شهر از
راههای منطقی و عقلایی بوده و یکی از راههکارهای عملی در این باره در حال شکل گیری است:
**تشکیل کارگروه مشترک دولت و شهرداری تهران با حضور فراکسیون شهری مجلس**
عین خبر مذکور به سمع و نظرتان میرسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض تسلیت سالروز وفات حضرت امام سجاد(ع)
چرا جغرافیا از دید عده ای جزو علوم عادی و سبک تلقی میشود؟
عنایت فرمایید:
شما برای هرکاری یا برنامه ربزی در هر امر خاص و عام مثلا احداث ورزشگاه . درمانگاه . فروشگاه زنجیره ای. پرورش وسیع گل و گیاه و حتی ایستگاه سرپناه دار اتوبوس قبل از اجرا و هر اقدامی به یک سری اطلاعات نیاز دارید .این اطلاعات شامل اجزای ذیل میباشند:
تعداد جمعیت-تفکیک سنی و جنسی آن - موقعیت جغرافیایی منطقه- تعداد خانوار و مسکن موجودو یک سری امار از مختصات خاص آن طرح که بطور نمونه میتوان به محور ارتباطی و دسترسیهای محلی یا تعداد خودرو شخصی یا وضعیت جوی محلی( جهت باد و بارش و...) و یا تعداد دانش آموزان و افراد بین 14 تا25 سال را جهت ساخت مراکزی چون درمانی . ورزشی. خدمات حمل ونقل عمومی و ........ اشاره نمود.
تمام این نیازهای اماری در قالب علوم جغرافیایی و بعنوان بدوی ترین نیاز هر طرح خلاصه و در اختیار دستگاههای اجرا قرار میگیرند.
البته یک کارشناس جغرافیا بسته به گرایش تخصصی خود . تازه این امار را پردازش و از لحاظ فنی و پراکندگیهای جغرافیایی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و سپس اطلاعات مذکور قابل ارائه و اتکا خواهد بود.
چنانچه به یکی از شرکتهای مشاور طرح یا اجرا مراجعه شود با مشاهده کارشناسان مختلف جغرافیا تازه پی به اهمیت این علم برده و ضرورت حضور کارشناسان ان حس میکردد.
ضمنا علم جغرافیا در کشورهای پیشرفته در زمره علوم مهندسی زمین و فضا و علوم پایه قرار داشته و دارای بیش از 80 گرایش متنوع و کاربردی میباشد.
باور کنید این علم علاوه بر جذابیتهای خاص خود . به درک بهتر نظام آفرینش و خدا شناسی علمی کمک شایانی مینماید.
بقول معلمان جغرافی قدیم : و اما کویت......:
تا بعد یا علی و پایدار باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عبادات قبول در گاه حق
خطر در برنامه ریزی شهری یعنی چه؟
وقتی حناب مدیریت محلی شهری نداند دمای زیر صفر درجه یعنی انجماد و یخ بندان!
وقتی در تداوم کار روزانه در شب هنگام برفهای کنار و وسط بزرگراهها را به سطح سواره رو پاشیدن!
وقتی همان برفهای ذوب شده روز در شب مثل آینه یخ میزند!
وقتی خودروهای بی اطلاع به سطح یخی رسیده و ناگهان ترمز بزنند!
وقتی از همین یک ترمز دهها ترمز و بعد دهها تصاذف رخ دهد!
وقتی بعد های و هوی تصادفات میلیونها ریال خسارت مالی و خب شاید هم جانی !
و.........وقتی که مدیر مذکور فردا با شنیدن اخبار تصادفات سرش را بزیر انداخت و آهی کشید!
این همه با دقیقه ای فکر وتدبیر و جلوگیری از حوادث یعنی نوع ساده وکوچک برنامه ریزی شهری!
دیدید خیلی هم سخت نبودأ
یا علی وعزت زیاد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر سری که بر بالای نیزه قرآن خواند. سلام بر سری که در تنور اعداء منور گشت تا فاطمه (س) از آسمان بر آن نظر کند. سلام بر سری که تا بر بدن بود استدلال بر حق پیامبر شد و تا از بدن جدا شد کلام وحی را جاری و یزید را حجت تمام کرد. سلام بر سری که در شام و بارگاه یزیدیان از دهان زینب و زین العابدین خطبه خواند . سلام بر شهیدی که تشنه لبیک امتش بود و تشنه آبش نشان دادند . سلام بر وارثان سوگ و ماتم شهیدان ظهر عاشورا که در شام غریبان به خلوت شیون و آه و ناله کردند. سلام بر طفل سه ساله حسین که در خرابه شام میخفت و منتظر بابایش بود .سلام بر فرشتگانی که بر پیکری پاک نماز گزاردند و سلام بر حسین محمد که حتی کفنش ننمودند. لعنت بر کوفیان شریک قافله یزیدیان که مهمان دعوت کرده را دست دشمن سپردند و لبیک نگفتند. امشب چه سخت شبی است بر بازماندگان حسین و چه ماتمی بر دل محمد و زهرا وعلی ؟
شام غریبان حسین امشب است ؟؟؟؟؟؟
بسم رب الحسین والشهدا
تاسوعا وروز نهم با شهادت علمدارابوالفضل العباس به اخر رسید. روز عاشورا روز واقعه و روز تقابل همه خوبی ها با همه پلیدی ها رسید و حسین تنهاست تنهاتر از همیشه.......
روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ ... دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.
رودر رویی ، نخست تن به تن بود و اولین شهیدی که بر خاک افتاد مسلم بن عوسجه بود، صحابی پیر کوفی. در زیارت الشهدای ناحیه مقدسه خطاب به او آمده است: « تو نخستین شهید از شهیدانی هستی که جانشان را بر سر ادای پیمان نهادند و به خدای کعبه قسم رستگار شدی . خداوند حق شکر بر استقامت و مواسات تو را در راه امامت ادا کند؛ او که بر بالین تو آمد آنگاه که به خاک افتاده بودی و گفت: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.»
حبیب بن مظاهر که همراه امام بر بالین مسلم بود گفت :« چه دشوار است بر من به خاک افتادن تو، اگر چه بشارت بهشت آن را سهل می کند. اگر نمی دانستم که لختی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست می داشتم که مرا وصی خود بگیری...» و مسلم جواب گفت : « با این همه ، وصیتی دارم » و با دو دست به حسین (ع) اشاره کرد، و فرشتگان به صبر و وفای او سلام گفتند: سلام علیکم بما صبرتم.
دومین شهیدی که برخاک افتاد «عبدالله بن عمیر کلبی» بوده است؛ آن جوان بلند بالای گندم گون و فراخ سینه ای که همراه مادر و همسرش از بئرالجعد همدان خود را به کربلا رسانده بود... همسر او نیز مرد میدان بود و تنها زنی است که در صحرای کربلا به اصحاب عاشورایی امام عشق الحاق یافته است. «مزاحم بن حریث» در آن بحبوحه با گستاخی سخنی گفت که نافع به او حمله آورد. مزاحم خواست بگریزد که نافع بن هلال رسید و او را به هلاکت رساند.« عمروبن حجاج» که امیر لشکر راست بود عربده کشید: « ای ابلهان آیا هنوز در نیافته اید که با چه کسانی درجنگ هستید؟ شما اکنون با یکه سواران دلاور کوفه رودر رویید، با شجاعانی که مرگ را به جان خریده اند و از هیچ چیز باک ندارند. مبادا احدی از شما به جنگ تن به تن با آنها بیرون روید. اما تعدادشان آن همه قلیل است که اگر با هم شوید و آنان را تنها سنگباران کنید از بین خواهند رفت.»
عمرسعد این اندیشه را پسندید و دیگر اجازه نداد که کسی به جنگ تن به تن اقدام کند. افراد تحت فرماندهی شمربن ذی الجوشن نافع بن هلال را محاصره کردند و بر سرش ریختند . با این همه، نافع تا هنگامی که بازوانش نشکسته بود از پای نیفتاد. آنگاه او را به اسارت گرفتند و نزد عمرسعد بردند. عمرسعد و اطرافیانش می انگاشتند که می توانند او را به ذلت بکشانند و سخنانی در ملامت او گفتند. نافع بن هلال گفت:« والله من جهد خویش را به تمامی کرده ام. جز آنان که با شمشیر من جراحت برداشته اند، دوازده تن از شما را کشته ام . من خود را ملامت نمی کنم ، که اگر هنوز دست و بازویی برایم مانده بود نمی توانستید مرا به اسارت بگیرید... » و شمر بن ذی الجوشن او را به شهادت رساند.
آنگاه فرمان حمله عمومی رسید و همه لشکریان عمرسعد با هم به سپاه عشق یورش بردند. شمر بن ذی الجوشن با لشکر چپ ، عمرو بن حجاج با لشکر راست از جانب فرات و «عزره بن قیس» با سوارکاران ... و کار جنگ آن همه بالا گرفت که دیگر در چشم اهل حرم،جز گردبادی که به هوا برخاسته بود و در میانه اش جنبشی عظیم ، چیزی به چشم نمی آمد.
راوی
چه باید گفت؟ جنگ در کربلا درگیر است و این سوی و آن سوی ، مردمانی هستند در سرزمینهایی دور و دورتر که هیچ پیوندی آنان را به کربلا و جنگ اتصال نمی دهد. آنجا بر کرانه فرات ، در دهکده عَقر... دورتر در کوفه ، درمکه، مدینه، شام، یمن ... زنگبار، روم، ایران، هندوستان و چین ... طوفان نوح همه زمین را گرفت ،اما این طوفان تنها سفینه نشینان عشق را درخود گرفته است. چه باید گفت با سبکباران ساحل ها که بی خبر از بیم موج و گردابی اینچنین هایل ، آنجا بر کرانه های راحت و فراغت و صلح و سلم غنوده اند؟ آیا جای ملامتی هست؟
... و از آن فراتر، از فراز بلند آسمان کهکشان بنگر! خورشیدی از میان خورشیدهای بی شمار آسمان لایتناهی ، منظومه ای غریب، و از آن میان سیاره ای غریب تر ، بر پهنه اش جانورانی شگفت هر یک با آسمانی لایتناهی در درون. اما بی خبر ازغیر، سر درمغاره تنهایی درون خویش فروبرده، سرگرم با هیاکل موهوم و انگاره های دروغین... و این هنگامه غریب در دشت کربلا .آیا جای ملامتی هست؟
آری ، انسان امانتدار آفرینش خویش است و عوالم بیرونی اش عکسی است از عالم درون او در لوح آینه سان وجود.طوفان کربلا ، طوفان ابتلایی است که انسانیت را درخود گرفته و آن کرانه های فراغت، سراب های غفلتی بیش نیست . انسان کشتی شکسته طوفان صدفه نیست، رها شده بر پهنه اقیانوس آسمان؛ انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره؛ عرصه تکوین . اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت ، و امرتکوین در این میانه تقدیر می شود... آه از بار امانت که چه سنگین است!
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است . اینجا درکربلا ، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محورعشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیرودار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد؛ از خون عاشق،خون شهید.
عزره بن قیس که دید سواران او از هر سوی که با اصحاب امام حسین رو به رو می شوند شکست می خورند ، چاره ای ندید جز آنکه « عبدالرحمن بن حصین » را نزد عمرسعد روانه کند که :« مگر نمی بینی سواران من از آغاز روز ، چه می کشند از این عده اندک ؟ ما را با فوج پیادگان کماندار و تیرانداز امداد کن.»... و این گونه شد. عمرسعد «حصین بن تمیم» را با سوارکارانش و پانصد تیرانداز به یاری عزره بن قیس فرستاد و ناگاه باران تیر از هر سوی بر اصحاب امام عشق باریدن گرفت و آنان یکایک درخون خویش فرو غلتیدند. دیری نپایید که اسب ها همه در خون تپیدند و یلان، آنان که از تیر دشمن رهیده بودند، پیاده به لشکریان شیطان حمله بردند . از «ایوب بن مشرح» نقل کرده اند که همواره می گفت : «اسب حُر بن یزید ریاحی را من کشتم ؛ تیری به سوی مرکبش روانه کردم که در دل اسب نشست . اسب لرزشی به خود داد و شیهه ای کشید و به رو درافتاد، و لکن خود حُر کنار جست و با شمشیر برهنه در کف ، حمله آورد.» عمرسعد در این اندیشه حیله گرانه بود که اصحاب امام را در محاصره بگیرد، اما خیمه ها مانع بود. فرمان داد که خیمه ها را آتش بزنند و اهل حرم آل الله همه در سراپرده امام حسین(ع) جمع بودند . خیمه ها آتش گرفت و شمر و همراهانش به سوی خیمه سرای امام حمله بردند. شمر نهیب زد که آتش بیاورید تا این خیمه را بر سر خیمه نشینانش بسوزانم. اهل حرم از نهیب شمر هراسان شدند واز خیمه بیرون ریختند . امام فریاد کشید:« ای شمر! این تویی که آتش می خواهی تا سراپرده مرا با خیمه نشینانش بسوزانی؟ خدایت به آتش بسوزاند!» «حمید بن مسلم » می گوید:« من به شمر گفتم : سبحان الله ! آیا می خواهی خویشتن رابه کارهایی واداری که جز تو کسی درجهان نکرده باشد؟ سوزاندن به آتشی که جزآفریدگار کسی را حقی بر آن نیست ودیگر ، کشتن بچه ها و زنان ؟ والله درکشتن این مردان برای تو آن همه حسن خدمت هست که مایه خرسندی امیرت باشد.» شمر پرسید:« توکیستی ؟» و من او را جواب نگفتم. دراین اثنا شبث بن ربعی سر رسید و به شمر گفت :« من گفتاری بدتر از گفتارتو و عملی زشت تر از عمل تو ندیده ام. مگرتو زنی ترسو شده ای؟» زهیر بن قین با ده نفر از اصحاب خود رسیدند و به شمرو یارانش حمله آوردند و آنان را از اطراف خیمه ها پراکنده ساختند و «ابی عزه ضِبابی» را کشتند. با کشتن او ، یاوران شمر فزونی گرفتند و آخرالامر بجز زهیر همه آن ده تن به شهادت رسیده بودند.
راوی
تن در دنیاست و جان درآخرت ؛ یاران یکایک جان بر سر پیمان ازلی خویش نهاده اند و بال شهادت به حظیره القدس کشیده اند ، اما پیکر خونینشان، اینجا، این سوی و آن سوی، شقایق های داغداری است که بر دشت رسته است . تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود... روز به نیمه رسیده است و دیگر چیزی نمانده که کار جهان به سرانجام رسد.
امام نگاهی به ظاهر کردو نظری در باطن ، و گفت:« غضب خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که عزیر را فرزندخدا گرفتند و غضب خدا بر نصاری آنگاه که او را یکی از ثلاثه انگاشتند و بر این قوم ، اکنون که بر قتل فرزند رسول خود اتفاق کرده اند...» و همچنان که محاسن خویش را در دست داشت گفت:« والله آنان را در آنچه می خواهند اجابت نخواهم کرد تا خداوند را آن سان ملاقات کنم که با خون خضاب کرده باشم...» و سپس با فریاد بلند فرمود:«آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دیگر کسی نیست که ما را یاری کند؟ کجاست آن که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»... و صدای گریه از خیمه سرای آل الله برخاست.
راوی
دهر خجل شد و اگر صبر خیمه بر آفاق نزده بود، آسمان انشقاق می یافت و خورشید چهره از شرم می پوشاند و سوز دل زمین، دریاها را می خشکاند و... سال های دریغ فرا می رسید. آن شوربختان خجل شدند، اما آب و خاک و آتش و باد، سخن امام را در لوح محفوظ باطن خویش به امانت گرفتند و از آن پس، هر جا که آب از چشمی فرو ریخت و خاک سجاده نمازی شد و آتش دلی را سوخت و باد آهی شد و از سینه ای برآمد، این سخن تکرار شد. از خاکی که طینت تو را با آن آفریده اند باز پرس؛ از آبی که با آن خاک آمیخته اند،از آتشی که در آن زده اند و از نفخه روحی که در آن دمیده اند باز پرس، تا دریابی که چه امانتداران صادقی هستند . تاریخ امانتدار فریاد«هل من ناصر» حسین است و فطرت گنجینه دار آن ... و ازآن پس ، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می گویم. خورشیدبه مرکزآسمان رسید و سایه ها به صاحب سایه پیوستند .امید داشتم که قیامت برپا شود، اما خورشید در قوس نزول افتاد و سِفرِ زوال آغاز شد. «ابوثمامه» در سایه خویش نظر کرد که جمع آمده بود و نظری نیز در آسمان انداخت و دانست که وقت فریضه زوال رسیده است ... شاید ترنم ملکوتی اذان مؤذن کربلا، «حجاج بن مسروق» را شنیده بود، از حظیره القدس ، حجاج بن مسروق همه راه را همپای قافله عشق اذان گفته بود، اما اکنون در ملکوت اذن حضور دائم داشت و صوت اذانش جاودانه در روح عالم پیچیده بود... لکن در عالم تن... این پیکر بی سراوست، زیب بیابان طف. اینجا بلال و حجاج وقت نماز اذان می گفتند ، اما آنجا ، تا بلال و حجاج اذان نگویند وقت نماز نمی رسد... تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود.
ابو ثمامه صائدی وقت زوال را یادآوری کرد.امام در آسمان تأملی کرد و گفت:« ذکر نماز کردی؛ خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد. آری ، اول وقت نماز است. بخواهید از این قوم که دست از ما بدارند تا نماز بگزاریم.» لشکر اعدا آن همه نزدیک آمده بودند که صدای آنان را می شنیدند. حصین بن تمیم عربده کشید:« این نماز مقبول درگاه خدا نیست.» و این گفته بر حبیب بن مظاهر بسیار گران نشست: «نماز از فرزند پیامبر قبول نباشد و از شما شرابخواران ابله قبول باشد؟!»
راوی
نماز ، روح معراج نبی اکرم است ،و او بی اهل کسا به معراج نرفت. نماز از او قبول نباشد که با هر تکبیری حجابی را می درد آن سان که با تکبیر هفتم دیگر بین او و خالق عالم هیچ نماند و از شما قبول باشد که نمازتان وارونه نماز است؟ عجبا! حباب را ببین که چگونه بر اقیانوس فخر می فروشد!
حصین بن تمیم به حبیب بن مظاهر حمله ور شد و آن صحابی کرامت مند پیر عشق نیز شیر شد و با شمشیر بر او تاخت و ضربه ای زد که بر صورت اسب او فرود آمد و حصین بن تمیم بر خاک افتاد و یارانش او را از میانه در ربودند. حبیب سخت می جنگید و آنان را به خاک و خون می افکند که دوره اش کردندو مردی از بنی تمیم ضربه ای با شمشیر بر سر او زد و دیگری نیزه ای که از کارش انداخت. «بدیل بن صُریم »از مرکب فرود آمد و سرش را از تن جدا کرد. حُصین بن تمیم او را گفت:« من در قتل او شریکم. سرش را بده تا بر گردن اسب خود بیاویزم و در میان لشکر جولان دهم ، تا بدانند که من نیز در قتل او شرکت کرده ام. اما جایزه عبیدالله بن زیاد از آن تو باشد.» پس سر حبیب را گرفت و بر گردن اسب آویخت و در میان لشکر جولان داد و بازگشت وسر را به بُدیل بن صُریم رد کرد. حُربن یزید ریاحی و زهیر بن قین با پشتیبانی یکدیگر به دریای لشکر عمرسعد زدند تا امام و باقیمانده اصحاب فرصت نماز خواندن بیابند. چون یکی در لجه حرب غوطه ور می شد دیگری می آمد و او را از گیرودار خلاص می کرد، تا آنکه پیادگان دشمن اطراف حُر را گرفتند و « ایوب بن مِشرَح خَیوانی » با مردی دیگر از سواران کوفی در قتل او با یکدیگر شریک شدند و یاران پیکر نیمه جان او را به نزد امام آوردند. امام با دست خویش خاک از سر و روی او می زدود و می فرمود:« تو به راستی حُری ، همان سان که مادرت برتو نام نهاد؛ به راستی حُری ، چه دردنیا و چه در آخرت.»
راوی
آنگاه اصحاب عاشورایی امام عشق به آخرین نماز خویش ایستادند و سفر معراج پایان گرفت. نخستین نمازی که آدم ابوالبشر گزارد در وقت زوال بود و آخرین نمازی که وارث آدم گزارد، نیز... و از آن نماز تا این نماز ، هزارها سال گذشته بود و در این هزارها، چه ها که بر انسان نرفته بود.
نقل از سایت فردا نیوز
السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین و علی انصار الحسین